ترنم جون ترنم جون ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

ترنم

راه رفتن

اولین باری که ترنم شروع به راه رفتن کرد سیزده ماهگی بود رفته بودیم میلاد نور خودش شروع کرد به راه رفتن  اولش میترسید که راه بره همش چسبیده بود از من ویا بابایی ولی کم کم که بچه های دیگه رو دید ترسش ریخت و ... ...
31 فروردين 1392

غذاهای مورد علاقه ترنم چیه؟؟

  ... در مورد خوراکیها باید بگم که ترنمی  وقتی شش ماهش تموم شد آقای دکترش گفت دیگه باید   خوردن شیر شیرو تموم کنه و غذاهایی که مامانی و بابایی میخورن بخوره واسه همین منم شروع کردم به دادن  گاگاهای خوشمزه  اول از همه ترنمی چایی شیرین و نون خورد خیلی هم خوشش اومد و تخم مرغ آب پزو بستنی و بیسکوییت  عزیز مامان بیشتر دلش غذاهایی که نشاسته داشتن دوست داشت مثل ماکارانی و نون و این جور چیزا... عاشق اینه که از یخچال یخ برداره و بخوره   از بین میوه ها میوه ی مورد علاقه اش و بود اما الان که بزرگ شده  خیلی دوست داره  و ...         از غذایی هم که...
30 فروردين 1392

اعداد

هوووووراااااا ...    امروز ترنم عزیزم  تونست  عدد  هارو از یک تا ده بشمره البته یک رو نمیگه دست و پا شکسته از دو شروع میکنه : دوووووو سههه چووهار  پنجججججج شیییشش  هشت  دههههه           آآفرین... آآفرین ... ...
30 فروردين 1392

توپولی

وای بهتون نگفتم ترنمی عاشق پیشی هستش اونهم پیشی ملوسی که همیشه توی   حیاطمون هست   اسمشو گذاشتیم توپولی هر روز به هوای دیدن توپولی میریم حیاط تا اونو ببینیم با دیدنش ترنمی از   خوشحالی جییییییییغ میزنه ....   ... راستی تا یادم نرفته بگم که ترنمی هر چیزی رو که نخواد به کسی بده پشتش قایم میکنه و میگه   پیشی برد. ...
30 فروردين 1392

صورتی

میخوام براتون از یه عروسکی بگم که مونس و همدم ترنم خانمیه :   این عروسک خانم یه خانم خرس توپولیه که تنش لباس گل گلیه رنگش هم صورتیه واسه   همین ترنم اونو صورتی صدا میکنه  این صورتی خانم دقیقا یک روز قبل از تولد ترنمی به خونه ی ما اومده و تا الان       عضوی از خانواده ی ما شده در تموم لحظات از صبحانه تا شام سر سفره تا مسافرت و     گردش توی ماشین و کالسکه و... خلاصه همیشه و همه جا هست حتی وقت خواب                                        ...
30 فروردين 1392

سه ماهگی

سه ماهگی ترنم مصادف شد با عید نوروز و ترنم جون به مسافرت رفتش. البته در تمام طول مسیر خانم خانما خواب بودن      ...
30 فروردين 1392

شاهکارای ترنم خانم

عزیزکم چند روزی که دو سالت شده میخواهم از حالت هات و کارهایت برایت بنویسم: ١- اول از همه که شبا فقط گریه میکنی تا مامانی یا بابایی بغلت نکنن نمیخوابی ٢- همش میخوای کلید ماشین را برداری و دزدگیرش را بزنی ٣-روزی ١٠٠٠ بار میگی بابا جونی مامان جونی ٤-عاشق شارژر موبایل و کامپیوتر هستی ٥-از مورچه میترسی و میگی جوو جوو ... ٦-موقع تماشا کردن تلویزیون ما میری و دکمه خاموش تلویزیون میزنی .عاشق این کاری و بعدش میخندی ٧-یه کاری که خطرناکه یا دوست نداریم صدایمان می زنی که نگاهت بکنیم بعدش انجام میدی ٨-با تلفن با دوستت آیلا حرف میزنی و بهش می گی ادو.. ایلا ... للام ... بی؟... ٩-عاشق حم...
30 فروردين 1392

اولین آمپول

ترنم جوونم هر وقت میره مسافرت سرما میخوره ولی عید امسال {92} برای اولین بار آقای دکتر بهش آمپول داد آخه تب کرده بود و حوصله ی بازی نداشت چند بار هم پاشویه کردیم ولی بی فایده بود  .....   وقتی میخواستی آمپول بزنی شروع کردی به گریه کردن و .... از اونجایی که از هیچی نمیترسی جز مورچه    گفتی موچه یییشششششششش موچه     یییشش ( یعنی مورچه نیش زد )   .... و حالت خوب خوب شد    ...
30 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم می باشد